علم وحشت 18

background:url(image.png) no-repeat center;

علم وحشت 18

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
نویسندگان

۲۷ مطلب در خرداد ۱۳۹۲ ثبت شده است

جام جهانی 2014

9549dec63ba97f581c8a6a935fde7630.jpg

ورود افتخار آمیز و مقتدرانه کشورمان ایران به جام جهانی 2014(برزیل) را به همه مردمان عزیز کشورمان تبریک میگویم

عکس پوسترهای مختلف جام جهانی 2014 برزیل

ما چقدر زود باوریم

دانشجویی که سال آخر دانشگاه را می گذراند به خاطر پروژه ای که انجام داده بود جایزه اول را گرفت. او در پروژه خود از ۵۰ نفر خواسته بود تا دادخواستی مبنی بر کنترل سخت و یا حذف ماده شیمیایی «دی هیدروژن مونوکسید» توسط دولت را امضا کنند و برای این خواسته خود دلایل زیر را عنوان کرده بود:

۱- مقدار زیاد آن باعث عرق کردن زیاد و استفراغ می شود.

۲- یک عنصر اصلی باران اسیدی است.

۳- وقتی به حالت گاز در می آید بسیار سوزاننده است.

۴- استنشاق تصادفی آن باعث مرگ فرد می شود.

۵- باعث فرسایش اجسام می شود.

۶- حتی روی ترمز اتوموبیل ها اثر منفی می گذارد.

۷- حتی در تومورهای سرطانی نیز یافت شده است.

از ۵۰ نفر فوق ۴۳ نفر دادخواست را امضا کردند. ۶ نفر به طور کلی علاقه ای نشان ندادند و اما فقط یک نفر می دانست که ماده شیمیایی «دی هیدروژن مونوکسید» در واقع همان آب است!!!

عنوان پروژه دانشجوی فوق «ما چقدر زود باور هستیم» بود!

این منم نه این منم

یک دختر خوشگلی بود که همیشه در بیابان زندگی کرده بود و اصلاً رنگ خانه و خانواده را ندیده بود. یک روز یک جوان شهری او را می بیند و عاشقش می شود و او را به شهر می برد تا با او عروسی کند.

این دختر از بچگی یک زنگوله به گردنش بسته بودند که گم نشود. جوان برای اینکه مردم به او نخندند اول کاری که می کند زنگوله را از گردن او باز می کند و او را می فرستد حمام و یک دست لباس خوب و نو به او می پوشاند.

برای شب عروسیش همه چیز که می خرد یک کفش ساغری سبز هم می خرد و گوسفندی می کشد. دخترک یک تکه گوشت توی دیگ بار می گذارد و بقیه اش را هم به میخ و چنگک آویزان می کند. توی خانه جوان یک جوی آب بوده که مثل آب انبار پله می خورده پایین می رفته.

خلاصه عروسی راه می افتد و دخترک هم خوشحال و خرم اما به خاطر اینکه هرگز چنین چیزهایی ندیده بود اصلاً نمی دانست چکار کند. شب که می شود مرتب راه می رود و یک نگاهی به دیگ روی اجاق می کند، یک نگاهی به جوی آب و یک نگاه هم به آسمان و هی با خودش می گوید: «این منم نه من منم ـ تی تیش مامانی به تنم ـ بالا میرم ماه می بینم ـ پایین میام آب می بینم ـ کفشای سوزورپام می بینم ـ این منم نه من منم ـ اگه منم کو زنگوله م ـ چزاره به میخ ندیده بودم ـ پزاره به دیگ ندیده بودم ـ این منم نه من منم ـ اگر منم کو زنگوله م!»

کفش قرمز

ارمیون-دخترک طبق معمول هر روز جلوی ویترین کفش فروشی ایستاد و به کفش های قرمز رنگ با حسرت نگاه کرد بعد به بسته های چسب زخمی که در دست داشت خیره شد و یاد حرف پدرش افتاد :اگه تا پایان ماه هر روز بتوانی تمام چسب زخم هایت را بفروشی آخر ماه کفش های قرمز رو برات میخرم

دخترک به کفش ها نگاه کرد و با خودش گفت یعنی من باید دعا کنم که هر روز دست و پا یا صورت صد نفر آدم زخم بشه تا .... وبعد شانه بالا انداخت و به راه افتاد و گفت :نه خدا نکنه..... اصلا کفش نمی خواهم


فقر اخلاقی به مراتب وحشتناکتر و غیر قابل تحمل تر از فقر مادی است

                                                                                  کانت

اشتباه یا آموزش

داستان معروفی از "تام واتسون" بنیانگذار شرکت بزرگ کامپیوتر "آی.بی.ام"نقل می کنند که یکی از کارکنان اشتباه بزرگی مرتکب شد و مبلغ ده میلیون دلار به شرکت ضرر زد!!

این کارمند به دفتر واتسون احضار شد و پس از ورود گفت : تصور می کنم که باید از این شرکت استعفا دهم

تام واتسون گفت:شوخی میکنید!؟ما همین الان ده میلیون دلار برای آموزش شما پول دادیم



  شیفتگان پرواز را میل خزیدن نیست!!
                                      "هلن کلر"


بهای موفقیت!!

آرمیون-کرایسلر یکی از موسیقی دانان بزرگ پس از اجرای یک برنامه برجسته تکنوازی مخاطب یکی از حضار قرار گرفت:

-آقای کرایسلر!حاضر بودم نصف زندگی ام را بدهم تا بتوانم مثل شما ویولن بزنم

کرایسلر پاسخ داد:"من هم دقیقا همین کار کردم"


اگر چه یک شبه به موفقیت رسیدم اما همین یک شب ، سی سال به درازا کشید!!

                                                                                   ری راک

                                                         (بنیان گذار رستوران های زنجیره ای مک دونالدز)


جنگ جهانی سوم طنز

یک روز بوش و اوباما در یک پارک نشسته بودن. یک نفر میرسه و میپرسه : چیکار دارین می کنین؟ بوش جواب می ده: " داریم نقشه جنگ جهانی سوم رو تنظیم می کنیم. " یارو می پرسه: "چه اتفاقی قراره بیافته ؟!" بوش میگه: " قراره ما 140 میلیون مسلمان، و آنجلینا جولی رو بکشیم! " یارو با تعجب میگه: " آنجلینا جولی !؟! چرا می خواین آنجلینا جولی رو بکشید؟! " بوش رو می کنه به اوباما و میگه: " دیدی گفتم ! هیچکس تو دنیا نگران 140 میلیون مسلمان نیست!!!!! " نظر یادت نره !!!

نبرد با شیاطین

دارن اشاگنسی (به انگلیسی:Darren O'Shaughnessy)معروف به دارن شان(به انگلیسی: Darren Shan )پس از اتمام مجموعه حماسه دارن شان قلم به دست گرفت و نوشتن مجموعه دیموناتا (The Demonata) را آغاز کرد. این کتاب سرنوشت سه نفر به نام‌های گروبز گریدی، کرنلیوس فلک و بک است. هر جلد کتاب از زبان یکی از شخصیت‌های معرفی شده‌است.

نام این دهگانه به ترتیب زیر است.

  1. لردلاس
  2. دزد شیطانی
  3. فاجعه اسلاتر
  4. بک
  5. ددمنش
  6. رستا خیز شیطان
  7. سایه مرگ
  8. جزیره گرگ‌ها
  9. ندای مرموز
  10. قهرمانان دوزخ
هم اکنون هر ۱۰ جلد کتاب‌های دیموناتا به زبان فارسی ترجمه شده‌است

گرانبها ترین دارایی زن


آرمیون-بر بالای تپه ای در شهر وینسبرگ آلمان قلعه ای قدیمی و بلند وجود دارد که مشرف بر شهر است اهالی وینسبرگ افسانه ای جالب در رابطه با این قلعه دارند که بازگویی آن مایه افتخارشان است::
در قرن 15 لشکر دشمن این شهر را تصرف و قلعه را محاصره می کند اهالی شهر از زن و مرد گرفته تا پیر و جوان برای رهایی از چنگال مرگ به داخل قلعه پناه میبرند
فرمانده دشمن به قلعه پیام میفرستد که قبل از حمله ویرران کننده خود حاضر است به زنان و کودکان اجازه دهد که صحیح و سالم از قلعه خارج شده و پی کارشان بروند
پس از کمی مذاکره فرمانده دشمن به خاطر رعایت آیین جوانمردی و بر اساس قول شرف موافقت کردند که زنان قلعه می توانند گرانبها ترین دارایی خود را نیز از قلعه خارج کنندبه شرط أآنکه خود به تنهایی قادر به حمل آن باشند

ناگفته پیداست که قیافه حیرت زده فرمانده دشمن هنگامی که هر یک از زنانشوهر خود را کول گرفته و از قلعه خارج میشوند


سرزمین اشباح

حماسه دارن شان (به انگلیسی: The Saga of Darren Shan)‏ مجموعه داستانی ۱۲ جلدی از دارن شارن است.در نسخه فارسی این کتاب خون آشام شبح معنی شده است.این مجموعه‌ها در ایران با نام قصه‌های سرزمین اشباح، توسط انتشارات بنفشه منتشر شده‌است. البته این کتابها توسط انتشارات قدیانی به فارسی ترجمه شده و در جلدهای جداگانه (با جلد سیاه) هم چاپ شده‌اند.

خوندن سرزمین اشباح برای من حدود دو ماه و نیم طول کشید.تابستون 90 دوجلد اول  رو که خوندم اصلا خوشم نیومد و دیگه پیگیرش نشدم.بعد از شش ماه و اندی متوجه شدم که سیرک عجایب و دستیار یک شبح کتابای اول و دوم از مجموعه ای دوازده جلدی هستن که کلی آدم ازش تعریف میکنن و اونقدر دوسش دارن که حتی با هری پاتر هم مقایسه ش میکنن.بنابراین وسوسه شدم و دانلودشون کردم و شروع کردم به خوندن و یک ماه و نیمه ده جلد بعدی رو تموم کردم .واقعا از این لحاظ رکورد جالبی برام بود و باید بگم خود کتاب هم خیلی موثر بود تو این قضیه ولی این مجموعه با تمام این اوصاف باز هم به دلم ننشست و تنها به نظرم دارای مزیت آسان خوانی بود و اینکه اونقدر روان نوشته شده بود که میشد سریع تمومش کرد.و... ادامه مطلب